Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


.:زندگی منه:.

اگه قراره فردا من فرتی بمیرم ........ باید خنگ باشم دنیا رو جدی بگیرم

 

 

 از این جا خوشم نمیاد دیگه این جا نمیام...

...

 

+نوشته شده در یک شنبه 19 تير 1390برچسب:,ساعت12:36توسط روانی | |

 

?Could I hold you for a lifetime

?Could I look into your eyes

?Could I have this night to share this night together

?Could I hold you close beside me

?Could I hold you for all time

?…Could I have

?…Could I have

? Could I have this kiss forever

 

 

 

...I wish that this kiss could never end...

 

 

+نوشته شده در چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:,ساعت10:22توسط روانی | |

 

…Although It hurts to see you go…

…Oh, this time you should know…

…I won’t try to stop you…

 

…Don’t you forget about me baby…

…Don’t you forget about me know…

…Some day you’ll turn around and ask me…

…Why did I let you go…

?????Why did I let you go

 

+نوشته شده در چهار شنبه 25 خرداد 1390برچسب:,ساعت10:7توسط روانی | |

 

:extra romantic day

Geometry finall exam = mother day

 

 

خداجونم همیشه مواظب مامانم باش.باشه؟

 

You will always be in my life

Even if I’m not in your life

Because you’re in my memory

 

+نوشته شده در یک شنبه 1 خرداد 1390برچسب:,ساعت16:11توسط روانی | |

 

یه روز اومدی تو سکوت سردم....

....

کاش همیشه فقط اومدن بود

کاش هیچ رفتنی نبود

مگه تو مامان من نیستی؟ مگه دوستم نداری؟

تو رو خدا نذار رابطه مون قطع شه

من خیلی بهت نیاز دارم.اینو درک کن

متاسفم واسه خودم که تا دو سال پیش نمی شناختمت

کاش پیش خودت بزرگ میشدم

دوست داشتم گریه های کودکیمو تو آغوش تو می کردم

دوست داشتم تو لباسامو تنم می کردی

دوست داشتم تو بغلم می کردی و من تو بغلت لالا می کردم

دوست داشتم وقت رد شدن از خیابون دستای تو رو می گرفتم

ماماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان

نمی خوام به روزایی که تو نبودی برگردم

نمی خوام اون اتفاقا دوباره تکرار شه

حتی نمی تونم فکرشو بکنم

من اینهمه سال تو رو نداشتم

حتی نمی دونستم تو هستی

حالا که پیدات کردم، حالا که دو سال باهات بودم

حالا که اینهمه عاشقت شدم

تو رو خدا نرو از پیشم

من خیلی بهت وابسته شدم

اگه تو نباشی میخوام دنیا نباشه

هیچ کسو نمی خوام...فقط تو باش پیشم

مامان اگه تو بری

من دوباره باید کنار یکی که یه عمری اشتباهی مامان صداش می کردم بمونم

اون خیلی خوبه اما من مامان خودمو میخوام

مامان، من عاشقتم می فهمی؟

مامانی!

قرار بود فردا آخرین باری باشه که همدیگه رو می بینیم

میخواستم فردا بغلت کنم

میخواستم ماچت کنم حسسسسسسابی

میخواستم بهت بگم که میخوام تو زندگیم بمونی

میخواستم بهت بگم اگه بری من واقعا می میرم

میخواستم بگم دوست دارم شبا کنارت بخوابم و باهات حرف بزنم

دوست دارم وقتی برمی گردی خونه بپرم تو بغلت

ببین هنوز یه عالمه کار هست که ما با هم نکردیم

اما زمان داره میگذره

یه عالمه حرف میخواستم فردا باهات بزنم

همش داشتم فکر می کردم به اینکه

موهامو چه مدلی درست کنم، کدوم کفشمو بپوشم....

اصلا فکرشو نمی کردم که بخوای برنامه فردامونو کنسل کنی

یعنی چی مامان؟

یعنی دیگه همه چی تموم شد؟

دیگه هیچ وقت نبینمت؟

حرفامو کی بهت بگم؟

مامان من شمارتو نمیخوام، صداتو نمی خوام، یادتو نمی خوام

من خود خودتو میخوام

من مامانمو میخوام

چیز زیادیه؟

چرا تو فقط تو خواب مال منی؟

مگه مامان من نیستی؟

مگه نباید سالهایی که پیشم نبودی جبران بشه؟

مامان من میدونم خودم باید بیام پیشت

ولی من میخوام با هم زندگی کنیم

نه اینکه فقط چند وقت یه بار همدیگه رو ببینیم

تازه شاید از این به بعد دیگه....

نمی دونم

 شاید دیگه....

من می مونم و فکرت

جای خالیت...

نمی دونم از این به بعد چی میشه....

یعنی بازم باهام هستی؟ یا....

این سرگردونی خیلی وحشتناکه

یه روز با اومدنت همه چیزو عوض کردی

و حالا شاید با رفتنت ....

نمی دونم چه برنامه ای واسه بعد از این داری

نمی دونم چی میشه

نمی دونم

این ندونستن آزارم میده

من میخوامت به اندازه تمام سختی هایی که وقتی نبودی تحمل کردم

میخوامت به اندازه تمام خوشی هایی که با تو تجربه کردم

کاش می فهمیدی الان چقدر حالم بده

زنده بودن یا مثل مرده زندگی کردن من

فقط و فقط به بودن تو بستگی داره

مامان

من تو اتاقم گل نرگس خشک شده شده دارم

اما نرگسی که توی قلبمه....

همیشه مثل روز اول تولدش پاک و شکوفاست

 

نمی دونم چرا حرفام تموم نمیشه

هرچی می نویسم خالی نمیشم

آخه واقعا می میرم بدون مامانم

چطوری بهش بگم میخوام با هم بمونیم

مامااااااااااااااااااااااااااااااااااانی نرووووووو

 

+نوشته شده در دو شنبه 26 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت16:40توسط روانی | |

 

دارم تو خیابون راه میرم حس می کنم از تمام آدمایی که از کنارم میگذرن متنفرم

الان که خسته شدم از زندگی ، اشک جمع شده تو چشام ، حس می کنم هیچ کسو ندارم

سرودای دور و برمو نمی شنوم ، هیچ جا رو نمی شناسم ، خیلی خستم

دلم میخواد همین الان پیدات کنم و بدون هیچ حرفی مستقیم بیام تو بغلت

دوس دارم تمام گریه هامو تو آغوش تو بکنم....

?Would you tremble if I touched your lips
Would you laugh? oh please tell me these
?Now would you die for the one you love
"Hold me in your arms tonight"
 

 

+نوشته شده در جمعه 23 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت15:46توسط روانی | |

 

تا من حواس فاصله را پرت می کنم ........ برگرد

 

+نوشته شده در دو شنبه 19 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت15:8توسط روانی | |

 

تلخ ترین لحظه ی دنیا وقتیه که بخوان تو و عشقتو از هم جدا کنن

وقتی مجبوری ازش خداحافظی کنی و اون قبول نمی کنه

وقتی بهش میگی "دیگه نمیشه" و اون میگه "منتظرت می مونم"

وقتی انقدر بی اراده باشی که نتونی بخاطرش بجنگی و باهاش بمونی

وقتی می بینی اون همیشه دنبالته اما تو نمی تونی باهاش باشی

وقتی داری می میری براش اما مجبوری وانمود کنی نمی بینیش

وقتی انقدر زمان میگذره که تو رو فراموش میکنه اما تو هنوز تو فکرشی

...

...........اونوقت باید بمیری.........

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 12 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت23:55توسط روانی | |

 

 چه هوای غم انگیزیه الان

باد و بارون و رعد و برق گردو خاک .... همش با هم

هوای رفتنه .... هوای مرگ

....هوای تلخ جدا شدن....

....هوای درد....

....................................................................................................

 

+نوشته شده در یک شنبه 11 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت15:38توسط روانی | |

 

zskdf3dohpotoyx3fs2.jpg

سخت ترین کار دنیا فراموش کردنه

فراموش کردن اتفاقای قشنگی که دیگه برات نمی افته

فراموش کردن روزای خوبی که دیگه برنمی گرده

فراموش کردن کسی که دوست داشت و تو رهاش کردی...

 

+نوشته شده در شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت15:38توسط روانی | |

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد